تعطیلات خرداد
منو بابایی تصمیم گرفتیم که بریم شمال با دوستای بابا که نشد بعدش خودمون دوتای قصد رفتن کردیم یه هتل گرفتیم انزلی رفتیم تمام راه تقریبا می خوابیدی اگر هم که بیدار بودی همش از من می خواستی که بغلت کنم منم سعی خودمو می کردم حسابی بغلت می کردم که مبادا ناراحت شی شماااااااااا بعدشم هم که هر روز صبح بابا تو رو می برد کنار دریا خیلی بازی می کردی خیلی ناز شدی هر جا می ریم همه می گن چه بچه بامزهای ای جانم البته اونجا که بودیم خاله ازین و عمو احسان اوینای نازمون هم اومدن خونه دوستاشون ما هم یه 2 روزی با اونا بودیم قربونه تو و اوینا برم تو اوینا 4 ماه تفاوت دارید من وازین دوران حامگلیمون باهم بودیم خیلی روزهای خو...
نویسنده :
مامان الناز
10:10