شروع 10 ماهگی و اولین مروارید شما ساعت 9:00 24/4/1391 دیده شد
امروز که رسیدم خونه خاله ارغوان اومد گفت الناز بدو که بینا همه بدنش ریخته بیرون من و بابا محمد که تازه از سر کار اومد ه بودیم هراسون بردیمت پیش دکترنیک جو اول بگم قدشماا 72 وزن 9200 واینکه هنوز یک کم ملاجت پهنه
این از تغییرات 10 ماهگی گفت وزنت نرماله کم نیست
گفت که شما حساسیت شدید داری به هر چیزی گفت من دیگه گرمی نخورم تو هم همین طور تمام سینت و پشتت ریخته بود بیرون ماه گرفتگی پشت سرت هم بدتر شده قرمز قرمز خیلی صحنه بدی بود گفت که یکسری دارو ساختگی می ده و یه کرم برای بدنت شیر خشکتم باز کردم بیومیو پلاس 2 گفت حموم هر روز بدون صابون شامپو
خیلی تو مطب بهمه می خندیدی فریاد قهقه خنده سر داده بودی همه باهات می خندیدن دکتر نیک جو گفت که تا 2 هفته تخت درمان باشه دوباره بیاد
بعد با با محمد رفت بیرون که داروهاتو بگیره من اومدم خونه که دیدم یه دندونت جونه زددددددددددده خدایا چفدر خوشحال شدم الهی که قربون دوندونت برم من
بعد مامان فاطی زنگ زد خیلی ناراحت بود راستی یاد م رفت بگم این دنیا خیلی بی وفاست خیلی مادرجونم یعنی مامان مامان فاطی مشکلات عروقیش بیشتر شده دیگه تمام پاش کبود شده الان هم مشهد تو بیمارستان اما رضا ست پیش مامان فاطی و خاله های من خیلی ناراحتم هیچ کاری از دستت ما بر نمیادد یشب یاد بچه گیهام افتاده بودم یاد روزهای که تو خونه بزرگش و پر از درختتشون همه با هم بازی می کردیم واون با چه عشقی از ما نگهداری می کرد جوون بود خوشکلبود یه خونرو می چرخوند به نظرم که خوشمزه ترین غذاها مال خونه اون بود همیشه از تخم مرغ محلیو ماهیچه و................ اماده بود همه نوه ها رو اون بزرگ کرد همیشه بزرگ ترین قشنگ ترین خاطرهارو اونجا داشتیم .........خدایا ازش محافظت کن خدایا........................ یا اگر قرار بیاد پیش خودت راحت بیاد مگه نمیگی بهشت زیر پای مادرانه اون که مادر خیلی ها بود
خاله ارغوان هم از شما به نحوه احسنت نگهداری می کنهالان که مامان فاطی نیست تو هم باید بعد ا که بزرگ شدی قدر مامان بزرگ و بابا بزرگ و خا له هاتو بدونی برات خیلی زحمت کشیدن اگر اونها نبودن من به هیج کاری نمی رسیدم واقعا دستشون درد نکنه من که خیلی دوستتشون دارم
این عکسها رو بابا محمد گرفته تو و اون تنها بودید تو عکس یه عالمه عشق بابات هست
طرحی لاک پا دسست با خاله ارزو