اولین سینما عزیزم
با عمو احسان و اوینا گلی عشقم برنامه گزاشیتم بلیط گرفتیم رفتیم سینما اریکه
وای چه حسی بود دیدن شهر موشها دلم گرفته بود قلبم تاپ تاپ می کرد انگار جزی از وجود من بود
خودم نمی دونستم خیلی شب خاصی بود من روزی کودک بودم با پدر مادرم رفتم سینما و کیف کردم و حتی حس ترس از اسمشو نبر رو هم لمس می کردم حتی بوی خوراکی های که برام خریده بودند ..
الان دخترم اورده بود سینما و گاهی گاهی زیر چشمی به تو و بابا ت نگاه می کردم که الان زندگی من شمایید ...
اوینا بچم گریه می کرد واسه گربه تنها مونده بود
عشقهای من الیسا الینا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی