ماه شهریور 93 و اولین استخر
عجب واره عجیبی این کلمه لجبازی
من و بابا موندیم با این لجبازی
.کلا لباس تمیز دوست نداری
جیش نمی کنی
همه چیه نه
قدیمها چیکار می کردند 4 تا بچه.... چهارجور لجبازی من که بودمم می رفتم امین اباد یک راست
یک جلسه تو مهدت داشتم برای تصمیم گیری که چجوری باهات رفتار کنیم کتاب سی دی هم خریدیم و داریم می خونیم
خیلی تلاش می کنیم اروم باشیم و با ارامش داستان ببریم جلو
البته خیلی سخته
ولی من و بابایی تصمیم گرفتیم به شککل گرفتن( منه ) تو و اعتماد به نفست کمک کنیم
هفته پیش رفتیم خونه فرناز و من تصمیم گرفتم ببرمت استخر
چون پوستت خشکه و دکتر قدغن کرده بود ولی دیگه رفتیم همه رفتیم استخر و تو خیلی حال کرده بودی
کلی با اتنا شنا کردی کلی هم اب خوردی البته
دیروز دوباره رفتیم شهر موشها عمو رسول برامون vip میلاد بلیط گرفته بودم با انیتا و عمه ها رفتیم کلی حال کردی شب هم تولد عمه مهتاب بود
عمه ارزو برات قطار اورده بود هدیه دیگه عاشق شدی
کلا دو هفته خوب بودی
کلی تفریح کردی
سعی می کنم
شما و اتنادر حال اماده شدم
عشقهای عمه
من و بابا عاشقتیم
ا