بنیابنیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

بنیا دختر بی همتای من

این روزها و ....

نوشتن دوباره خیلی سختهههه 4 ماه نبودم  راستش اصلا نمی دونم باید وبلاگتو بنویسم یا نه ؟  اوایل با عشق خودم می نوشتم اما الان احساس میکنم که شاید هیچوقت نخونی می خواستم بیام و دی اکتیوش کنم  اما با خودم گفتم تا زمانی که خاطراتت یاد نیست می نویسم نظر شما چیه ؟ ما مراسم طولانی برای خاله ارغوان داشتیم و یک ماه درگیر خرید جهاز و لباس و دیگه عروسی.... بودیم که  خیلی هم خوب سخت بود کلی مهمون داشتیم و روزهای شیرین سخت بگم کلی من گریه کردم و خیلی حس سختی بود و....... ازش نمی تونم عکس بزارمممممم فقط عکس خودت و عسسلم اوینا   بعد به طور غیر منتظره مراسم ازدواج دایی امین بود که با یکی از سرشناش ترین ادمهای کرمان وصلت ک...
3 آذر 1392

المان رفتن بابا محمد

دختر نازم  بابای بخاطر نمایشگاه مدیکا المان رفته المان عمو احسان هم 2 هفته ای هست که عراق رفته پس تو و اوینا گلی یه چند وقتی بابا تون نمی بینید باید براشون دعا کنیم کاراشون خوب پیش بره به نظرم وقتی ادم ازدواج می کنه زوج میشه دیکه تنهایی جایی میره بی کسههه انگار یا فکر منه  رفته بودم خونه خاله ارغوان به قول تو خاله نسرین چون اسمش سخته نمی تونی بگی   با این حالی که هر نیم ساعت با بابایی حرف می زدیم اما احساس تنهای میکنم در حدزیاد  انشاله این یه هفته زود بگذره عشق من و تو برگرده به سلامتیی امین  ...
3 آذر 1392

تولد اوا و هانا جونن

به قول بنیا تولد گاوا و هانا جون بود خیلی خوب من رفتم با دوستاهای نی نی سایتیم یه دیداری تازه کردیم کلی گفتیم و خندیدم تولد اوا شلوغ تر بود تو خیلی اونجا اروم بودی و صدات در نمی اومد ولی تولد هانا خلوت تر بود و تو کلی با دوستات بازی کردی خیلی خوب بود ما تا ساعت 10 خونه مریم جون بودیم هم صفورا هم مریم خیلی زحمت کشیده بودندو خیلی روزهای خوبی با هم داشتیم    اوا و هانا جون تولدتون مبارک       بنیا و ارمیتا و اوا و هانا           ...
19 آبان 1392

بای بای شیر مادر

خوب داستان پر از رمز راز از شیر گرفتن برای  هر مادری که شیر می ده دغدغست  هرروز از خدا ممنون که این ارتباط قوی را تا 2 سالگی حفظ کردم................ وعجیب بود از خودم که از وقتی بدنیا اومدی تا 6 ماهگی فکر می کردم هر روز از شیر بگیرمت و به نظرم کار سختی بود برای خودم کار سختی بود می دونی چرا ؟ چون مجبور بودم سر کارم شیر بدوشم و این کار ازیتم می کردو کار سختی بود منم کلی خجالت می کشیدم   هرروز به بابا محمد می گفتم خیلی سخته شیر دوشیدن و با یخ برسونم خونه تا فرداش تو نوش جان کنی و پرستارت برات گرم می کرد با این حال که جندین بار ماموریت زیادیرفتم و حتی یکسالگیت رفتم لنگاوی ویک هفته موندم ولی باز بهت شیر دادم و خیلی این ح...
19 آبان 1392

دوستان عزیز

مرسی از این همه مهر و محبت اس ام اس من به دلیل مراسم پیچیده عروسی خواهرم عقد برادرم سه برابر شدن کار خودم و................... وقت نداشتم اومدم به عشق شما و بنیا  ...
16 مهر 1392

دوستان عزیز

دوستان خوب  شماره مشاوره پایش افتاب  02188286886و02188251542 تلفنی هم مشاوره می دهند  45 دقیقه 26 هزارتومان من جلسات مشاوره رو با خانوم صمدی برداشتم  پرسیده بودید چرا رفتم مگر مشکلی بوده؟ مشکل خاصی نداشتم فقط دوست دارم خیلی صییح و درست برم جلو همین فکر می کنم این وظیفه هر پدر مادریه  ...
6 مرداد 1392