بدنیا اومد ن النا
النا دختر خاله المیرا دوست صمیمی مامان بدنیا اومد
این مطالب با تاخیر گذاشتم چون شما دوربین قایم کرده بودی و پیدا نشد که نشد تا بالاخره یه جای عجیب پیدا شد
زودتر بدنیا اومد ......
بابا اومد خونه گفت محمد زنک رد الی رو بردن بیمارستان النا بدنیا اومد من از خواب پریدم همون جوری رفتم بیمارستان کلی گریه کردم حس مادرشدن الی و خاطرات زایمان خودم جلوی چشمم بود های های های
خوش اومدی عزیزم
عکساهای خوبی نیستم خودمم مریض بودم ولی یادکاری می مونن برات
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی