بنیابنیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

بنیا دختر بی همتای من

آخ خدایا

1392/2/17 16:23
نویسنده : مامان الناز
2,913 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز رفتیم خونه مامان بزرگت مامان بابا.  برات یه لباس عروس خوشگل خریده بود که با اون موهای مشکیت ماه شده بودی ولی چی بگم ازت کلی گریه کردی ازش می ترسیدی فرار می کردی اخر هم که دیدیش تو کمد اتاقت کلی داد زدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟که از خونمون بره

برای همه چی گریه می کنی امروز که می خواستم برم سر کار تو راه با بابای با هم حرف می زدیم راستش رفتارت یه کم کلافه کرد ه ما رو ما حتی شبها هم درست نمی خوابیم تو دیشب ١٥ بار پاشدی اخه ادم تو ١٩ماهگی ١٥ بار پا میشه بعد دیکه روزش انزری نداریم بخداسوال 

بابا دیروز بخاطر تو رفته بود نمایشکاه کتاب وکلی کتاب و وسایل اموزشی برات خریده بود از امروز برنامه اموزشی تو شروغ میشه و یادگیری اهسته نمی خوام اذیت  شی کلاس برای تربیت کو دک هم ثبت نام  کردیم ببینم چی در میاد..... ومشاوره .......

دیروز منو و بابا کلی از خاطرات خودمون و روشهای تربیتی بابا مامانامون باهم صحبت کردیم و نتایجی گرفتیم حالا دیکه با خداست که جی بشه و تو چه جوری جواب بدی

اینم ماشین ١٠٠ تاماشین خریدم می شینی تو پاساز باهاش بازی می کنی ما هم که خرید بی خرید

اینم عکس نی نی های منو بابات

روزی که تصمیم گرفتم نی نی بیارم فکر نمی کردم سخت باشه همچی به نظرم راحت بود اما الان که اینجا به عنوان مادر ایستادم سنگینی و مسولیت تربیت و رفتار .سالم بودنت و رو شونه هام حس می کنم احساس می کنم باید نه برای اینکه فرد انسانی تو جامعه باشی بلکا برای خودت روحت و جسمت سالم زندگی کنی و سنگینی  رو دوشم حس میکنم.....

شاید قبلا تو این چند سالی که زندگی مشترکی با محمد داشتم این احساس مسولیت نداشتم فقط فکر شادی مهمونی بزن برقص بریز بپاش بودم.....

اما الان مسولیت تو تربیت  تو و راحتی پدرت خونه زندگی و کارمو دارم احساس می کنم دیگه اون الناز نیستم که بی پروا زندکی می کرد حتی تو کارم احسام مسولیتم بیشتر شده

 باید فکر کنم به همه چیز 

 تو این چند وقت که  وقت ندارم و باید همه جیز به نحو احسنت انجام بدم یاد فیلم دوزن نیکی کریمی میافتم که می گفت خدایا چقدر کار دارم اره خدایا جقدر کار دارم ....... و چه حسی هست خدایا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (22)

nira
17 اردیبهشت 92 16:32
دخترتون خیلی نازه خدا حفظش کنه
ریحانه مامان آرمیتا
17 اردیبهشت 92 16:56
سلام مامان لینکتون کردم نی نی شما هم ناز خدانگهدارش باشه تا بعد
بهاره مامان ونداد
17 اردیبهشت 92 17:12
عزیزم مرسی که به وب ما سر زدید از تبادل لینک خوشحال میشم
نگران این رفتار های دخملی نباش توی بعضی بچه ها خیلی عادیه ممکن بخواد از الان هر چیزی رو که دوست داشته باشه بپوشه خودش انتخاب کنه
امیدوارم همه کار هات با موفقیت انجام بشه

اره واقعا مرسی زیاد
بهاره مامان ونداد
17 اردیبهشت 92 17:12
ببخشید ادرس یادم رفت
سهیلا مامان ارتا
18 اردیبهشت 92 1:04
عزیز دلم خدا حفظش کنه این دختر نازتو میام عکساشو میبینم کلی انرزی میگیرم دوستتون دارم خیلی زیاد
مامانی آرتین
18 اردیبهشت 92 1:33
عزیزم دخترتون خیلی زیباست.براش اسپند دود کنین.چشم خوشحال میشم با هم دوست باشیم.منم لینکتون میکنم


مرسی جشمات قشنک می بینه دوستم
پگاه
18 اردیبهشت 92 10:07
سلام عزیزم واقعا با تمام وجود درک میکنم ما مادرهای شاغل هم مسئولیت و هم نگرانیهامون خیلی بیشتر هست.راستی عزیزم میشه آدرس این کلاس رو به من هم بدی ممنون میشم دختر خوشگلم رو ببوس
مامان آرشين
18 اردیبهشت 92 14:24
آره واقعا الناز جون همينه ...خدايا چقدر كار دارم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!به همه چيز و همه جا بايد فكر كرد!!!!!!!!!!!!!



مرسی عریرممممم
مریم(مامان آرینا)
18 اردیبهشت 92 16:34
بنیا جونم خییییلی جیگری خییییلی دوستون دارم،یه وقتایی میام ومطالبتومیخونم میگم شاید از بنیا خیییییلی توقع داری نمیدونم به نظرم هر بچه ای یه جوره شاید نبودنت ومشغله کاریت باعث میشه اذیت کنه ایکاش میتونستم یه کمکی بهت بکنم.
امیدوارم زمانی برسه بنیا همون دختر کوچولویی بشه که دوست داری وبا حرکات وکاراش احساس راحتی خیال بهت دست بده و اینقدر استرس نداشته باشی دوست خوبم

مرسی عزیزممممم از راهنمایتت واقعا اینطوری شاید

آني
19 اردیبهشت 92 10:11
واي ماشالا بنيا چقدر قد كشيده خدا حفظش كنه اسپند دود كن براش...منم اصلا در مورد مادري اين تصور رو نداشتم همش ميديدم چقدر ادما راحت بچه دار ميشنو راحت بچه هاشونو بزرگ ميكنن ولي مگه ميشه با اين همه حس مسووليت ...شايد ما يه خورده حساسيم


شایدد باید خودمون تفییر بدیم
خانمی
19 اردیبهشت 92 15:45
واقعا درسته ..همه زنا بعد از مادر شدن حس و حالشون عوض میشه
نیر
20 اردیبهشت 92 2:03
وای من عاشقتم دخترررررررررررررر من عاشقتم بنی
اره مادر بودن خیلی کاره خیلی هم وقت گیره

میبینم که باز رفته بودی ددر خوش به حالت بابا ما زنیم شما هم



بابا شما زنید نه ما بخدا همش کار ولی خدارو شکر دلم یه زره شده برات
مرمربانو
20 اردیبهشت 92 2:04
سلام عزیزم...من اینجا رو چقدر دوست دارم و این دخترک دلنشین و مامان مهربون و زیباش رو....چقدر این دلمشغولی هاتون رو با تمام وجودم لمس میکنم و درک میکنم...منم گاهی دلم واسه اون راحتی و بی خیالی و ازادی هایی که انتها نداشت تنگ میشهد..اما خوب اینم مرحله ای از زندگیه ...داریم بزرگ و بزرگتر میشیم...

مرسی از این همه لطفت
اره واقعا زیبا نوشتییییییییییییییییی
آناهیتا مامانیه آرمیتا
20 اردیبهشت 92 2:16
النازجون کالا درکت میکنم چون منم قبل از نی نی آوردن خیلی خیلی راحت وبی پروابودم اماالان خیلی فرق کرده وواقعامیبینم چقدرسخته بخوای مادری باشی تمام عیار!! امادرآخربه این نتیجه میرسم که هرمقطعی برای بچه هایه جوررفتارروبه دنبال داره اگه میگی ازلباس عروس میترسه خب برای مامسخره میاداما اون برای خودش دلایلی داره که توی ذهنشه ونمیتونه به زبون بیاره وجزتحمل کردن و خونسردتوضیح دادن که این لباسه وخوشگله وبوسش کنی ونازش کنی راه دیگه نمیمونه البته منم خیلی وقتهاطاقتم تموم میشه پس همه مثل همیم ، خودتوناراحت نکن دوستم به هرحال تا۲۰سالگی که نمیخوادمثلا بترسه یاگریه کنه میگذره فقط زمان میخوادتادرست بشه شایداگه تندتندبیدارمیشه گرسنه اس وخوب سیرنشده یا فکرمیکنه شماازپیشش رفتید..
ببخش عزیزم طولانی شدفقط خواستم کمکی کرده باشم

خیلی مرسیییییییییییییییی عشقم اره واقعا باید تلاش کنیم به امید شادی هر روز
zohre,mamane kiyan
20 اردیبهشت 92 18:20
بنیا پرنسس کوچولوی خاله زهره
دلم برات تنگ بود عزیزم
الناز مامان غصه نخور و مثل همیشه صبور باش عزیزم



مرسی عزیزم اره واقعا
ناشناس
20 اردیبهشت 92 23:14
اگر گفتید چرا من اینقدر عاشق وبلاگ شما هستم ؟؟؟؟؟و هرشب بهتون سر میزنم ؟؟؟؟؟ خودم جوابتون میدهم .اخه شما وقت فکر کردن هم ندارید . خوشم میاد این همه بدبخت بیچاره ها خودشون به در دیوار میزنند .پاچه خواری می کنند برات کلی کامنت میگذارند . ولی به هیجکدام جواب نمی دهی .

سلام به دوست ناشناس.....
مرسی که سر می زنید
اره متاسفانه من خیلی سرم شلوغه بهمه دوستام سر میزبنم و جواب می دم
بیشتر ترحیج می دم که جواب تو وبللاک خودشون بزارم
نظر لطفشون نه پاچه خواری عزیزم
باز مرسی از انتقادتون سعی می کنم برطرف شه
حدیث
21 اردیبهشت 92 12:11
خیلی این لباس بهت میاد عروسک خانم
شاید بخاطر دندونشه که اینقدر بیدار میشه
من کما بیش این مشکل و با مشکات دارم
الییییی، چه تپل مپلی بودی هااا



مرسی حدیث نیستی خیلی وقته مشکاتو بچلون
مامان آرادخان
21 اردیبهشت 92 12:28
واقعا خسته نباشی سخته ولی شیرین قدر لحظه لحظه بودنشان را بدان و لذت ببر چون بهترین نعمت خدایند ناز و پاک و معصوم
امیدوارم بزرگ که شد اونی بشه که میخوای مامان عزیز. هزارتا بوس برای دخمل خوشگل و معصوم


مرسی اره واقعا بوس دوستم
صبا خاله ی آیسا
22 اردیبهشت 92 12:28
سلام گلم
انشاالله تو همه مراحل موفق باشین
عکسای بنیتا جونمم خیلی نازه
ازینکه عکس کودکیتونو گذاشتین
خیلی ایده قشنگی بود


مرسی عزیزم قربونت برم من
قالبـهای کودکانه کودک من با عکس کودک شمــا
24 اردیبهشت 92 17:52
خانمی نوبت شماست اگه میشه زود بیاین تو وبم و سوالات حاشیه وبمو جواب بدین تا قالبتونو کار کنم توجه داشته باشین واسه رنگ اصلی قالب بین قالبها به یکیش باید اشاره کنید که رنگ قالب مث کدوم یکیشون باشه....؟؟؟/ نمیشه مث دوتاش باشه فقط به یه قالب اشاره کنید خودتون میتونید با بکگراند پس زمینه همه شونو طرحدار کنید زود جواب بدین 5 نبه میرم یه مسافرت 20 روزه....................
ازاده مامان هانا
24 اردیبهشت 92 22:46
النااااااااااااااااااااااااااااااز نمیدونی چقد خودمو زدم این عکس بنیارو دیدم که پیرهن پوشیده خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ..عاشقشم مننننننننننن...
الناز خوبه هنوز شیر میخوره بنیا من که از صب تا بعد از ظهر نیستم هانا دیکه نخورد بنیا بعد یه هفته هنوز یادش نرفته
عشقههههههههههههههههههههههههه

وای راحت می خوابی من تا حالا کلی نبودم اون باز می خوره
گلاره
26 اردیبهشت 92 11:15
عروسک حاله خیلی خوردنی هستی