خروسک گرفتن شماو خاطره تلخ زندگی دایی5/12/1391
پنج شنبه کلی مهمون داشتم و تو کلی بیحال مرییض بودی سه شب نخوابیده بودی از سرکار که اومدم رفتم خونه مامانم که بیارمت خونه خودم خاله ارغوان و عمو امیر حسین اونحا بودن نهار خوردیم اونا رفتن با خاله ارزو مهمونی تهران ما موندیم تو خونه و تمیز کاری شب صدات در نمیومد بابا با عمو احسان بردت دکتر گفت خروسکه دگزامتازون زدی انتی بیوتیک ............................... منم ازت گرفتم مریض بی حالم کلی
دیرزو شنبه نرفتم سر کار دایی امین و خاله مهدیس دیروز از هم جدا شدند خیلی تلخ بود نمی دونم چی بگم تلخ
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی