داستانهای تولد بنیا خانوم
اول از همه از خدا ممنونم که یه دختر عین تو بهم داده و ازخوشحالی کلی خوشحالم
اول تصمیم داشتیم که تولد 100 نفری برات بگیرم اما بعدش به این نتیجه رسیدیم که بزاریم وقتی خودت فهمیدی و کلی ذوق کنی چون مامان فاطی همیشه برای ما تولد می گرفت که خیلی ذوق می کردیم یادش بخیر همه خونه رو برامون تزیین میکرد با چه سیلقه ای شام درست می کرد اونم چند رقم..... خیلی باسلیقه است حتی همین الان همه فامیلو دعوت می کرد یادم چه ذوقی داشتم واسه کادوها بابام فیلم بردار هم می گفت از اون تولد هااااااامی شد برای همهون می گرفت هم امین من ارغوان ارزوووو دستش درد نکنه نمی دونم جه جوری محبتاشون جبران کنم واقعا
حال نوبته من اره نوبت من که برای دختر م تولد بگیرم شادش کنم ایشاله بتونم وظیفه خودمو خوب انجام بدم مثل مادرم برات بگم که یه تولد گرفتیم دوستای صمیمون گفتیم تو خیلی بچه خوبی بدی خیلی مهمونی خوبی شد کلی بزن برقص کردیم تو ساعت 9.30 خوابیدی تا 11 بعد بیدار شدی شیطونیییییییییی....
از اوینا برات بگم الهی قربونش برم با چه تیپی اومده بود جیگر خاله قربون اون کیف دستش برم من دوستش دارممممممممممممممممممممممم عکسای رو بخاطر اینکه بی حجاب تو وبلاک نمی شه گزاشت فقط از خودت برات می زارممممم عشقم
تولد تو خونه خودمون
اینم تو با اوینا عشقمممممممممممم وتمام عروسکات که خاله ها برات تو حامگی من برات خریدم گزاشتم برات یادگاری باشه
اینم که کیکت که سفارش دادم ولی کوچلو از کار در اومد کلی خندیدیییییم با خاله ارغوان و ارزو
اینم عشق من
بعد خونه بابای بابا تولد گرفتیم کلی کادو گرفتیییی و کلی خوش گزشت که فقط می تونم عکس کیکتو بزارم .......
بعد رفتیم شمال با خانواده اونجا به مناسب تولدت کنار دریا 2 فانوس فرستادیم هوا و تولد بابا رضا تو رو با هم گرفتیم خیلی شمال خوبی بود خیلی خوش گذشت
تو با رورورکت کنار دریا چمن می رفتی کلی نی نی دیدی برای همشون ذوق کردی قربونت برم که دیگه میفهمی
این کیک تو و بابا رضا
عکس دست جمعی کنار دریااا
با کلاه خاله ارغوان عکس گرفتی
اینم عکسای شما تو راه پایییزی شمال
اولین باری که سوار وسایل بازی شدی کلی می ترسیدی
ا
اینم دوست تو به اسم النا که عاشقش بودی
از دریا می ترسی
می خواستی فرار کنی
بعد رفتی بغل بابا خوشحال شدی
عاشق بابامی نمی دونم چرا دست و پات براش می لرزه یه حس عاشق عجیب باهاش بیرون می ری تراس می شینی عشق واقعی
همش همرو گاز میگیرییییی
بعد هم بوسش می کنی
ا
اینم داستان چند شبانه روز تولد دخترم