اخر هفته شاد بخاطر بنیا و خونه خاله سارا مامان درسا 31/3/92
دخترم تصمیم دارم کلا دیدار با نی نی ها رو زیاد تر کنم چون احساس می کنم تو واقعا تنهایی و دوستی نداری
بخاطر در اومدن نیش ها اوضاع خوبی نداری و کلا خوابت بد شد از دهنت اب میاد و کلافه ای 2 تا با هم داره در میاد
دیکه شبها رو پا نمی خوابی و خودت می خوای بخوای بخاطر همین خیلی غلت می زنی و کلی فرار می کنی یه 2 ساعتی طول میکشه که بخوابی
روز 5شنبه با دوستم نفیسه که سال دوم دبیرستان با هم بودیم دیکه همدیگر رو ندیده رفتیم نهار بیرون بعد اومدم از خونه مامانی بردم خونه 2 ساعت طول کشیدکه خوابیدییی بعد بابایی برنامه رنگ بازی حموم و با خاله سولماز برنامه تفریحی پارک شام داشتیم شما دوتا کفش هم خریدید وسط برنامه شادی ما
روز جمعه هم رفتیم خونه خاله سارا مامان درسا که لطف کرده بود ما رو دعوت کرده بود بخاطر ما روز جمعه انداخته بود مرسی خاله سارا
اول نقاشی و حموم
بعد پارک و شادی
کلا ارتین خجالیت بود و تو همش می خواستی دستشو بگیری اون فرار می کرد عجب داستانی بودها و از همه اسباب بازیها ترسیدی سوار نشدی عززیزکم
بعد هم فروشکاه نایک و خرید کردن صندل تابستونی به سلیقه دخترم
عشقم قربون سلیقت برم که بزرگ شدی عزیزم
انتخاب یک کتونی دیکهههه
روز جمعه رفتیم خونه خاله سارا و شما اتاق درسا رو داغون کردید
هیلدا جون و درسا جون و سایناو بنیا خوشکلهای ما خیلی روز خوبی بود خیلی خوشحالیم دوستای به این خوبی داریم اینم عکس درسا عشقم
مرسی از خاله سارا و درسا جون