11 ماهگیت مبارک 26/5/1391
روزها مثل برق باد می گذره شما وارد ماه 11 زندگیت شدی ........... 10 ماه تمام باهم بودیم با هم بودیم و هر لحظه از وجودت لذت می برم و خواهم برد هیچ حسی قشنگ تر از عشق من به تو نیست واقعا با تمام وجودم حس مادر بودن رو درک می کنم مادر .............................. مرسی خدایا
یه مدت برات چیزی ننوشتم اسباب کشی کردیم خدا رو شکر عمه مهتاب خاله ارغوان و ارزو کمک کردن زود تموم شد که چه سخته این اسباب کشییییییی اتاقت چیدیم از اون اتاقت بزرگتر از جادار تر هر روز میای با روروک تو اتاقت برات جالبه اتاقتو دوست داری اما تختو نه
تو این مدت عمه ارزو از بند رعباس اومد ما باهم تو و انیتا را بردیم عکاسی که مامان از نی نی سایت پیدا کرده بود به اسم زویا کارش خوب بود اما خیلی گرم بود کوچیک خانوم زویا هم فوق العاده بد اخلاق اتلیه هم خیلی تاریک بود تو انیتا هم کلافه شده بودید خیلی خیلی اذیت کردید تو که تو هیج عکسی نخندیدی 3 ساعت اونجا بودیم گفت یک ماه دیکه عکسا رو میده
اوینا خاله ازین اومدن خونمون قربون اوینا برم که اینقدر با مزه شده نمی دونی می خواست باهات بازی کنه تو هم که بداخلاق راستی بابا محمد گفت اوینا دیروز راه رفته خودش دنباله گربه ها کرده باید بریم براش کادو بخریم
دیروز هم تولد انیتا رفتیم شما خانومی کردی اذیت نکردی بغل کسی نرفتی جز من و بابا همینم خوبه خدا رو شکر گریه نکردی
راستی دخترم یواشکی بهت بگم دارم تلاش می کنم لاغر بشم سخته
عمو ونداد خاله شیما بهت سر میزن عمو ونداد خیلی دوستت داره
راستی خاله اذین برات عیدی اورد و یه کفش خوشکل برای اینکه دندونات در اومده ....
عاشق تبلیغ تلویزیونیییییییی
حتما باید تلویزویو ببینی
شبها 11 مخوابی تا 10 صبح فرداش
عاشق برنج ماکارونی
هنوز حساسیت داری
با روروک مثل جت میری
4 دست و پا نمیری و لی گاهی تلاش می کنی
2 تا دندون داری
عاشق بیرون رفتنی مخصوصا با دایی امین
عاشق خاله هاتی همش تو اتاقشونی
خالهها بهت رقصیدن یاد میدن
و..............................................