بنیابنیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

بنیا دختر بی همتای من

این روزها تیر 91

1391/4/11 23:40
نویسنده : مامان الناز
851 بازدید
اشتراک گذاری

هوا گرم شده حسابی 

کار خاصی که نمی کنی نه تکونی به خودت نه 4 دست پا نه تلاشی نه دوندنی قرار برات مهمونی دندونی بگیریم اگر دندون در بیارییییییییییییقلب

اوضاع دلار خرابه بابایی حسابی گرفتار کار دلار و................................. خستس حسابی گریه 

 

ساعت کار پرستارتو عوض کردم 10 تا 3 چون مامان فاطی که خونست قبلش تو رو نگه می داره بعدش هم نگه می داره 3 تا6 خجالت

اینجوری بگم بزرگترین مشکل زندگی من خوابته می زاریمت  تو پتو د تکونت می دیم دیشب بابا از سرکار اومد باهات بازی می کرد تو باصدای بلند می خندیدی ما همه کیف می کردیمقلبباهات زنبور بازی می کنه تو میشی زنبور دوره خونه می چرخونت تو هم حسابی حال می کنی قهقهه

قرار بعد از چند وقت بریم با بابای مهمونی خونه مجید همکار مامان (تولد سروین دخترش که 3 سالشه )ولی شما نمیای نیشخند

هفته بعد هم عروسی باید بریم باز هم تو نمیاییییییییینیشخندخوب ازیت می کنی بیایی مامان جون 

داری روز به روز بزرگتر می شی منم شاهد بزرگ شدنتخیال باطل نمی دونم مادر خوبی هستم اما تلاش خودمو می کنم فقط ناراحتم چون زیاد وقت ندارم گاهی تو بامامان فاطیو پرستارت می ری حموم مامان فاطی یه روسری محکم می بنده دوره سرت تا سرما نخوره اخه همیشه نگران تو سرما بخوری من می گم نمی خوریییییییییییییییییینیشخنداز ابتدای تولد تا به امروز 

الان سر کارم ساعت 4:16

 

 

عکس بنیا تو بغل پرستارش وقتی قرار حرف دکتر گوش بده و بره پشت بوم 5 دقیقه افتاب بگیره 

 

 

بنیا بعد از اینکه مامان فاطی میبرش حموم و یه روسری سرش میکنه که سرما نخوره 

 

 

بنیا وقتی دوربین می بینه 

 

 

بنیا خونه بابا بزرگش و ژستی که عمه مریم بهش داده 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

زینب مامان محمد رضا
8 تیر 91 11:13
ای جونم بنیا جیگر منه عشق بااین زدافتابی که

زده موقع افتاب گرفتن خیلی شانس داره من نیستم والا خودم می خوردمش

روسریشو برو می کشمش نازی


مرسی زینب جون
آی تک مامان نیایش
8 تیر 91 11:19
چه عسلی شدی طلا خانوم

بگو مامانی منم ببرین مهمونی عروسی ددرر دیگه آخه گناه دارم همه اش خونه بمونم آخههههههه


مرسی ای تک ببرم مهمونی توی اتاق باید بشینم دیوارو بنیا رو نگه دارم ههههه
زهرا مامان مه سما
8 تیر 91 11:36
وای جیگرو ببین با ضد افتابی که زده

الناز خدا رو شکر کن که مامانت پیشته من که مامان پیشم نیست که مه سما را بزارم پیشش دلم ارومو قرار نداره که توی مهد به بچم چی میگذره


اره خیلی سخته می دونم به ادم خیلی فشا ر میاد باید تحمل کنی ولی دوستم
مامان ساینا
8 تیر 91 16:04
چقدر شما عروسکی خاله جون. ماشاله. آخه روسری هم به شما می یاد عزیزم. نوش جونت غذا بخور گوشت بشه به تنت.



مرسی سایناجونم
مامان عرشیا
8 تیر 91 16:27
وایی چه دخمل نازیییییی و


مرسی عزیزم
زینب ( مامان امیر عباس)
9 تیر 91 0:13
سلام گلم مرسی به منم سر زدی من با افتخار شما رو لینک کردم .. دختر گلت و ببوس .www.amirabas91.niniweblog.com
آرزو
10 تیر 91 13:56
الناز بنيا چقدر شكل خودت داره ميشه



راست میگی اخی مرسی
hodeys
10 تیر 91 14:45
vooooy man aftab gereftash o bokhoram, kheyli jigari khale
یاسمن مامان رادین
11 تیر 91 18:42
قربوووون این دختر خوشگل بشه خالهههههه الهی خاله قربوونت بره که مهمونی نمیبرنت عزیزم. مامان آرزو دخترمو ببر همراه با پرستارش که اذیت نشی.
مامانی وروجک
12 تیر 91 0:09
هههههههههه ما هم یه مدت وقتی داشت دندون در میاورد مینداختیمش تو پتو میخوابید.واااااااااااای نگاه کن این لیدی بنیا رو میخوای برنزه کنی میری افتاب بگیری؟
اخی بیچاره بچه که نمیبریش البته من هم نمیبرم ارمیا رو چون خیلی خسته میشم و هیچ لذتی از جشن نمیبرم و سر اخر شام نخورده میام خونه!


اره بابا با خوابش داستان داریم اینقدر گریه می کنه با بخوابه ادم دیونه میشه مهمونی هم که ببرم باید تو اتاق بشینم
saba
13 تیر 91 15:37
عزیزممممممممممممممم قربون اون ژست گرفتنت
آنی
14 تیر 91 10:52
نازی ماشالا چقدر موهاش پرپشته...نگران نباش هر بچه ای یه جوره شایدم اصلا چهار دست و پا نره و یهو راه بره...برای خوابشم ببرش تو اتاق خوابش و تاریک کن یه کم بدقلقی میکنه بعد خوابش میبره عادتش نده به پتو و کارای دیگه...ممنون که به وبلاگ دخترم سر زدی
المیرا
17 تیر 91 16:01
الی جونم از این ضدآفتاب کلی لذت بردم خیلی ناز شده ببوسش


مرسیییییییییی
فاطمه رستمی راد ( مادر بزرگ )
18 تیر 91 0:34
بنیای عزیزو دوست داشتنی من روزها شاهد بزرگ شدنت هستم با خنده هایت شاد وبا گریه هایت غمگین میشوم تا امروز سعی کردم از تمام حوادث واسیبها محفوظت نگه دارم
مهدیس
21 تیر 91 17:26
جیگر منی عزیزم . این لباست خیلی بامزه است خاله جونم. عاشق لباتم خیلی بانمک و مامانی عسلم


مرسی زن دایی نازم
النا (نی نی سایت)
28 تیر 91 17:01
این لباس زرده چقدر بهش میاد
عزیز دلم


مرسی عزیزم
نیلوفر
15 تیر 92 18:09
سلام دخترت خیلی نازه ماشاالله.اما ی سوال دارم شما همیشه هر جا میری دوربینت همراته