یه روز خوب 8/2/1391
عمو علی رضا از ترکیه اومده بود می خواست شما رو ببینه
من مطمئن بودم که تا برسیم خونه مامان بزرگ شما دوباره گریه رو شرو ع می کنی و غریبگی یه جورایی من حرص می خورم تو این 6 ماه 2 هفتگی نشده یه بار تو به عمه مهتاب مامان بزرگ بخندی یا خوابت میومده یا غریبی کردی ولی امروز عالی بودی کلی می خندیدی کلی شادی کردی بغل همه هم رفتی من کلی خوشحال شدمممممممممممممممممممممممممممم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی