عشق من
روزها كه من مي رم سر كار شما با خاله ارزو بابا رضا فقط مشغول بازي هستي و عاشق كامپيوتر لب تاب نمي دوني براي لب تاپ كامپيوتر چه ذوقي مي كني اينم عكست با كامپيوتر خاله ارزوووووووووووووووووووو ...
نویسنده :
مامان الناز
14:44
چی بود این واکسن 6ماهگی
خیلی بی تابی کردی خیلی گریه کردی خیلی اوضاع بدی 2 روز تب داشتی 3 روز گریه کردی بردیمت خونه مامان محبوبه بیرون پاساز فایده نداشت دیگه دیرزو بابا رضا رنگ زد گفت دخملی همش گریه می کنی ما سریع اومدیم اخه سر کار بودیم خیلی بد بود عشقم نمی خوام هیج وقت حالت بد باشه خیلی سخته نه برای خودم برای تو وقتی نگات می کردم اصلا بی طاقت شده بودم دوست دارم مامانی ...
نویسنده :
مامان الناز
15:19
غریبگی کردن تو که از 3 ماه شروع شد
چی بگم نه کسی خونمون می تونه بیاد نه ما جایی می تونیم بریم تو با هیچکس دوست نمی شی من و بابا محمد خیلی وقته جایی نمی تونیم بریم چون اینقدر گریه می کتی که زود بر میگردی خدا کنه زودتر خوب شی مامان اینم عکس شما در حال غریبگی ...